جدول جو
جدول جو

معنی گچ گر - جستجوی لغت در جدول جو

گچ گر(گَ گَ)
گچکار: جصاص، گچ گر. (دهار) (منتهی الارب). لکاث. گچ چر. (منتهی الارب) : درساعت فرمود تا گچ گران را بخواندند و آن خانه را سفید کردند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
گچ گر
گچ کار: در ساعت فرمود تا گچ گران را بخواندند و آن خانه را سفید کردند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گچ بر
تصویر گچ بر
استاد بنّا که با گچ در روی دیوار یا سقف نقش و نگار بسازد
فرهنگ فارسی عمید
(گِ گَ)
طیان. (مهذب الاسماء). بنا. راز. گلگیر. گلکار:
همان گل گران را ز نو بار داد
همان خانه ها کرد و خوشه نهاد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
مرد سقا و گل گر و حمال
هر سه وان را دلیل دان بر مال.
سنایی.
کز خاک گور خانه ما خشتها کنند
وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران، سر راه شوسه کرج به چالوس. سکنۀ آن 50 تن. پاسگاه پاسبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). رابینو در سفرنامه خود (بخش انگلیسی ص 27) این ده را به نام گچه سر آورده است
لغت نامه دهخدا
(زَ بامْ بَ کَ دَ)
به گچ اندودن. جصاصه. اجتصاص. (منتهی الارب) ، به گچ پوشیدن استخوان شکسته. به کرباس آلوده به گچ، گرفتن استخوان شکسته را.
- گچ گرفتن کسی را، فروبردن او رادر گچ تا بمیرد. فروبردن گناهکار در گچ روان تا سخت شود و مرد در آن بمیرد
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، 15000هزارگزی جنوب خاوری فهلیان، کنار راه شوسۀ کازرون به فهلیان است. دامنه، گرمسیری، مالاریائی و سکنۀ آن 305 تن است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، برنج، نخود و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
کسی که بر روی گچ دیوار و سقف نقشهای زیبا پدید آورد، آلتی که با آن گچ بری کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل گر
تصویر گل گر
گلکار: مرد سقا و گلگر حمال هر سه آن را دلیل دان بر مال. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
بگچ اندودن، با گچ پوشیدن استخوان شکسته را بوسیله گچ. یا گچ گرفتن کسی را. فرو بردن او را در میان گچ تا بمیرد (و آن نوعی تنبیه سرکشان و مجرمان بود برای عبرت دیگران)
فرهنگ لغت هوشیار